شام - اسیران عاشورای حسینی در شام
روز اول ماه صفر 61هجری قمری ورود کاروان به دمشق
خطابه زینب کبری (س) در بارگاه یزید
«… ای یزید! از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته و همانند اسیران خارجی به شهرها و دیارها کشاندهای، گمان کردی که ما نزد خدا خوار و پست، شدهایم و تو در پیشگاه او قرب و منزلت داری؟ و با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداختهای و با نگاه پرغرور و نخوتبار به اطراف خود مینگری،
… چگونه امید خیر میتوان داشت از فرزند فردی که با دهان خود میخواست جگر پاکان را ببلعد و گوشت و خون او از شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه میتوان از فردی انتظار کوتاه آمدن داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت، به خاندان ما نگریسته است؟
… یزید! هر آنچه میخواهی مکر و فریب و سعی خود را به کارگیر، ولی بدان که هر چه تلاش و مکر به کارگیری، باز هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببری. تو هرگز قدرت آن را نداری که وحی ما را نابود و ذکر ما را خاموش سازی و از این راه به آرزوی پلید و دیرینه خود نایل شوی. سعی و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار اعمالت را از دامن تو پاک سازد، هرگز!»
عزیمت کاروان اسرای کربلا، به پیشوایی حضرت زینب (س) از شام به عراق و عبور از کربلا و عزاداری برای شهیدان
در تاريخ 20 صفر سال 61 ه.ق اهل بيت و بازماندگان عاشوراى حسينى در بازگشت از شام، به كربلا رسيدند
بعلبك - عبور كاروان
در بعلبك گروهى با ديدن اين كاروان شروع به شادى كردند. ام كلثوم، خواهر والاى امام حسين(ع) آنها را نفرين كرد
حلب - عبور كاروان اسيران
كاروان اسيران براى انتقال اسراى كربلا از اين محل عبور كرد
قنسرين - سنگباران نيروهاى يزيد
قنسرین - قنسرین، مردم با سنگباران نیروهای یزید، به اهل بیت درود میفرستادند.
قنسرین - در شهر سیبور، مردم پل ورودی شهر را خراب کردند که قافله نتواند به شهر وارد شود
در سیبور، سپاهیان خولی و شمر به زد و خورد با مردم پرداختند و در این زد و خورد تلفات زیادی به سپاهیان شمر وارد شد.
سنجار - عبور كاروان حضرت زينب
كاروان حضرت زينب براى انتقال به شام از اين مكان عبور كرد
موصل - اعتراض عليه سپاهيان شمر
موصل: بهخاطر مخالفت و اعتراضهای مردم، سپاهیان شمر که حامل سر امام حسین بودند، از ترس بالا گرفتن شورش وارد شهر نشد و دربیرون شهر اردو زد.
تکریت - کاروان شورش آفرین
به دستور ابن زیاد، شمر بن ذیالجوشن مأمور شد تا با گروهی از سپاهیان کاروان اسیران را از کوفه به دمشق دارالخلافة یزید ببرد
مردم مسیر این کاروان که مطلع شده بودند این کاروان حامل سرهای شهیدان عاشورا و اسیران کربلاست در شهرهای مختلف خشم و انزجار خود را از کشندگان پسر پیامبر ابراز میکردند و در چندین شهر به آنها اجازه ندادند وارد شهر شوند یا با آنها درگیر شدند و گروهی از آنها را به خاک هلاک افکندند.
در تکریت، مردم شورش کردند و به سپاهیان اجازه ورود به شهر را ندادند
مردم هنگامی که دریافتند این کاروان، مأموران یزید هستند که سر امام حسین و یارانش را به شام میبرند، شورش کردند و نگذاشتند قافله وارد شهر شود و آنها ناچار مسیر خود را عوض کردند و به سوی ارض صلتیا و از آنجابه وادی نخله و از آنجا به ارمینا برند.
در ارمینا نیز مردم سر به شورش برداشتند
شمر و خولی فرماندهان کاروان دستور دادند که سپاهیانشان بر ضد مردم دست به سلاح ببرند و شهر را غارت و خراب کنند.
کوفه - ورود کاروان اسرای کربلا
خطابه حضرت زینب (س) خطاب به مردم کوفه
«حمد و ستایش خداوند را باد و درود بر پدرم محمد و فرزندان پاک و دوستان او. ای اهل حیله و نیرنگ آیا گریه میکنید؟ هرگز اشک شما خشک نشود و گریهتان آرام نگیرد. شما نمونه و مثل آن کسی هستید که رشتههای خود را بعد از آنکه سخت تابیده بود، واتابید. شما پیمانهای خود را بهمثابه سودی بین خود در نظر گرفتهاید…
آیا تعجب میکنید اگر از آسمان خون ببارد؟ ولی بدانید عذاب آخرت دردناکتر است، ناپاکان یاری نمیشوند؛ مهلت، شما را خشنود نسازد، چون خدای عز و جل در مکافات تعجیل نمیورزد و از اینکه انتقام مظالم بهتأخیر افتد ترس ندارد و بدانید که خداوند در کمینگاه است»....
خطابه فاطمه بنت الحسین (فاطمه صغری) خطاب به مردم کوفه
«خدای را ستایش میکنم و به او ایمان دارم و توکلم به اوست و شهادت میدهم که خدا یکی است و شریکی برای او نیست و محمد (ص) بنده و پیامبر اوست.
… ای اهل کوفه! مرگ بر شما باد! اینک منتظر باشید که بهزودی لعنت و عذاب خدا، پیدرپی از آسمان بر شما وارد خواهد شد و شما را به کیفر کردارهایتان، عذاب خواهد کرد…».
مردم با شنیدن خطابه فاطمه (س) با صدای بلند گریستند و گفتند: «ای دختر پاکان و پاکیزگان! دلها وسینههای ما را آتش زدی و جگرهای ما را به آتش حزن و اندوه سوزاندی!».
سخنان امام سجاد (ع)
آنگاه امام سجاد (ع) به سخن برخاست و فرمود: «من علی بن الحسین بن علی بن ابی طالبم. من فرزند کسی هستم که حرمت او را شکستند و نعمت او را گرفتند و اموال او را به غارت و یغما بردند و اهل بیتش را اسیر کردند. من پسر کسی هستم که او را کنار شط فرات بیآنکه از او خونی طلب داشته باشند، به قتل رساندند. من فرزند کسی هستم که با زجر کشته شد و همین افتخار برای ما کافی است.
ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا میدانید که شما برای پدر من نامهها نوشتید و چون به سوی شما آمد، با او خدعه و مکر نمودید و آنگاه او را کشتید؟ مرگ بر شما باد!
اسیران در کاخ ابن زیاد
خطابه زینب در کاخ ابن زیاد: «من جز زیبایی چیزی نمیبینم»
«ابن زیاد گفت: «چگونه میبینی آنچه را خدا با برادرت انجام داد؟»
زینب (س) گفت:“ من جز زیبایی چیزی نمیبینم، زیرا خاندان پیامبر جماعتی هستند که خداوند حکم شهادت بر آنان نوشته است و آنان نیز به سوی آرامگاه همیشگی خود شتافتند، ولی به همین زودی خداوند، تو و ایشان را با هم برای حسابرسی جمع میکند و آنان با تو احتجاج و مخاصمه مینمایند وآنگاه مینگری که رستگاری برای کیست؟ مادرت بر تو بگرید، ای پسر مرجانه!».
سخنان امام سجاد در پاسخ به تهدید ابن زیاد به قتل
خاموش باش تا من با ابن زیاد سخنی بگویم». سپس رو به جانب او کرد و گفت: «ای پسر زیاد! آیا مرا به کشتن تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن عادت ماست و افتخار ما در شهادت است؟».
گرداندن سر مبارک حسین در شهر کوفه
اولین عصیان از کاخ ابن زیاد شعله میکشد
ابن زیاد در مسجد کوفه حضور یافت تا با پیروزی خود را به رخ بکشد و مردم را مرعوب کند، اما در پاسخ به هتاکیهای او درباره امام حسین و حضرت علی و آل علی، عبدالله بن عفیف ازدی - که یکی از نیکان و پارسایان شیعه بود و چشم راستش را در جنگ صفین و چشم دیگرش را در جنگ جمل از دست داده بود، از جا برخاست و خروشید:
«ای پسر مرجانه! دروغگو، تو و پدر تو و آن کسی است که تو را والی کوفه ساخت و پدر نابکار اوست. ای دشمن خدا! آیا فرزندان انبیا را میکشید و بر منبر مسلمانان، این سخنان را میگویید؟».
ابن زیاد غضبناک شد و درصدد دستگیری و مجازات عبدالله برآمد، عبدالله مقاومت کرد و در پی درگیری و نبرد دلاورانه عبدالله که او بهرغم نابینایی کسانی را که درصدد دستگیری او برآمده بودند، با شمشیر مورد حمله قرار داد و چند تن را به خاک افکند، اما سرانجام او را گرفته و اعدام کردند.
دشت کربلا - دوم تا دهم محرم
امام حسین دستور داد کاروان توقف کند، بند از بارها بگشایند و رحل اقامت افکنند و زمزمه میکرد: اینجا همان جاست که خونهای ما باید ریخته شود.
عمر بن سعد، بر آستانه دوراهی انتخاب و انتخاب نهایی
ابنزیاد «عمر بن سعد ابیوقاص»، فرزند فاتح ایران را، که تنها دو روز پیش حکومت «ری» را به او داده بود، احضار کرد و گفت: «حسین در کربلا فرود آمده، باید با عجله بهجانب او بشتابی، با او پیکار کنی و دفعش نمایی».
عمر بن سعد ابتدا از به عهده گرفتن این کار سر باز زد، اما ابنزیاد، که نقطه ضعف او را خوب میشناخت، گفت: باشد مهم نیست، فرمان حکومت ری را بازده تا دیگری را برگزینم».
عمر بن سعد درخواست کرد آن شب را به او مهلت دهد تا فکر کند، صبح نزد ابن زیاد آمد و گفت: «من حاضرم!». ابن زیاد فاتحانه خندید و سپس او را با 4 یا 9هزار سوار بهکربلا گسیل داشت
روز سوم محرم ـ نامه گستاخانه ابن زیاد به امام حسین
در این نامه، ابن زیاد خطاب به امام حسین نوشته بود: «اما بعد، ای حسین، ورود ترا به کربلا به من خبر دادهاند. امیرالمؤمنین یزید دستور داده است که سر بر بالین نگذارم و دست به نان نبرم تا این تو را به خدای خبیر آگاه برسانم یا اینکه بهکلی تسلیم حکم من و حکم یزید بشوی».
امام نامه را خواند و گفت: قومی که رضای مخلوق را با نارضایتی خالق به دست آورد، هرگز رستگار نخواهد شد و نامه را به دور افکند.
وقتی قاصد ابن زیاد پاسخ نامه را خواست، امام گفت: جوابی ندارد. او سزاوار کلمه لعنت و عذاب است.
روز سوم محرم ـ سپاه عمربن سعد در مقابل امام (ع) صفآرایی کرد
ششم محرم ـ پیوستن لشکرهای مختلف به سپاه عمربن سعد و رسیدن شمار دشمنان به هزاران نفر
تشدید فشار و سختگیری بر حسین (ع) و یارانش و بستن آب به روی اردوی حسین (ع)
نخستین خطابه امام حسین (ع) در کربلا خطاب به افراد سپاه دشمن
«ای مردم! شما را به خدا سوگند آیا میدانید که جدّ بزرگوار من رسول پروردگار عالمیان است؟ و سپس یک به یک حسب و نسب و خویشاوندان نزدیک خود و مرتبت آنها را برشمرد و افزود: «پس به چه جهت ریختن خون مرا حلال شمردید؟ …».
نامه ابن زیاد به عمر بن سعد مبنی بر تسریع شروع جنگ
هفتم محرم ـ ابن سعد قره بن قیس را بهعنوان پیک به جانب حسین (ع) فرستاد
قره بن قیس به حضور امام رسید و گفت که من از طرف ابن سعد آمدهام که بپرسم چرا و با چه هدفی به این سرزمین آمدهای؟
امام حسین گفت مردم این خطه و این شهرها نامههایی به من نوشتند و اظهار بیعت و وفاداری نمودند که نامههایشان نزد من است و اکنون از من میپرسند که چرا به این جا آمدهام. به این سبب آمدم و اگر اکنون هم باز همین مردم بخواهند که بازگردم، همین کار را میکنم.
قره، پس از شنیدن این سخنان، از بازگشت سر باز زد و گفت: یکی را نزد ابن سعد بفرستید تا بگوید قره، بهشت را بر جهنم و پاکی را بر ناپاکی ترجیح داد و به امام حسین پیوست».
سخنرانی دوم امام حسین (ع) خطاب به سپاه دشمن
«… آگاه باشید که این حرامزاده پسر حرامزاده (ابن زیاد) مرا بین دو چیز مخیر ساخته است: یا با شمشیر کشیده آماده جنگ شوم یا لباس ذلت بپوشم و با یزید بیعت کنم، ولی هیهات منّاالذلة دور باد از ما ذلت! و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پروردگان دامنهای پاک و مردان با حمیت و غیرت به ما چنین اجازهای را نمیدهند که ذلت اطاعت نمودن مردم پست را بر کشته شدن با عزت، ترجیح دهیم».
نهم محرم ـ شمر ذی الجوشن، برای عبدالله، جعفر، عباس و عثمان، امان نامه آورد
شمر ندا در داد کجایند خواهرزادگان من: عبداللّه، جعفر، عباس و عثمان؟ امام حسین (ع) به برادران خود گفت: «پاسخ این شقی را بدهید گرچه او فاسق و بیدین است ولی در زمره داییهای شماست».
آن جوانان برومند خطاب به شمر گفتند: «تو را با ما چه کار است؟»
عباس (ع) در پاسخ به سخنان گرم و نرم شمر، بر سر او، فریاد زد: «دستت بریده باد و خدا لعنت کند تو و اماننامه ترا، ای دشمن خدا! از ما میخواهی که برادر و پیشوای خود حسین فرزند فاطمه را وابگذاریم و طوق طاعت لعنت شدگان را به گردن بیفکنیم؟!».
نهم محرم: سپاه ابن سعد آماده حمله شده بودند، حسین (ع) برادرش عباس را نزد ابن سعد فرستاد و پیشنهاد کرد جنگ به فردا موکول شود و ابن سعد پذیرفت
شام آخر: خاموش کردن چراغها و اتمامحجت آخر امام حسین (ع) با یاران
امام حسین (ع) آغاز سخن کرد و گفت: «من هیچ یارانی را را شایستهتر از یاران خود، و هیچ اهل بیتی را نیکوتر و برتر از اهل بیت خویش، نمیدانم. خداوند همه شما را جزای خیر دهد. اینک شب است و تاریکی آنٍ در این تاریکی شب پراکنده شوید و مرا با این لشکر بهحال خود بگذارید. زیرا آنان به جز من کس دیگری را نمیخواهند».
یاران گفتند: «برای چه تو را بگذاریم و برویم؟ آیا برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نصیب ما نکند». این سخن را نخست عباس بن علی (ع) گفت و سایرین از او پیروی کردند.
دهم محرم ـ روز عاشورا: شروع جنگ با پرتاب تیری توسط عمر بن سعد به سوی اردوی امام حسین (ع)
روز عاشورا ـ خروج حر از سپاه عمر بن سعد و پیوستن به حسین
حرّ در حالی که دو دست خود را بر سر گذاشته بود، گفت: «خداوندا! به سوی تو انابه میکنم، توبه مرا بپذیر، زیرا من دوستان تو و فرزندان دختر پیغمبر تو را مرعوب ساختم».
سپس به نزد حسین (ع) رفت و گفت: «جانم فدای تو باد. من آن کسی هستم که بر تو سخت گرفتم و نگذاشتم به مدینه بازگردی. گمان نمیکردم این مردم کار را به اینجا بکشانند. اکنون توبه نموده و به سوی خدا باز میگردم. آیا توبه من پذیرفته است؟»
حسین (ع) فرمود: «آری، خداوند توبه تو را میپذیرد. پیاده شو!».
حر گفت: «چون من نخستین کسی بودم که راه بر تو سد کردم، اجازه فرما نخستین کسی باشم که در راه تو کشته میشود، شاید از کسانی شوم که روز واپسین، دست در دست جدت محمد (ص) میگذارند».
اقدام شمر بن ذی الجوشن برای آتش زدن خیمهها و نهیب امام حسین (ع)
از تن جدا شدن سر امام حسین (ع) به دستور شمر و به دست سنان بن انس نخعی
غارت خیمهها و آتش زدن آنها
اسب دواندن بر پیکر امام حسین (ع) و دیگر شهیدان عاشورا
اسارت اهل بیت حسین (ع)
قصر مقاتل - مواجه کاروان امام حسین با سپاه حر
سخن امام حسین (ع) با یارانش، پس از گفتگو با حرّ
امام حسین (ع) : «… به راستی که روزگار تغییر پذیرفته و بدی خود را آشکار نموده و نیکی و معرفت آن باز پس رفته… آیا نمیبینید که حق را کسی پاس نمیدارد و احدی از باطل نهی نمیکند؟!
نتیجه این وضعیت، این است که مؤمن به ملاقات پروردگارش راغب گردد به طریق حق و به درستی، که من مرگ را نمیبینم مگر سعادت و نیکبختی و زندگانی را با ستمکاران إلاّ دلتنگی و سستی.
عدهیی از مردم، برده و بنده دنیا هستند و نام دین را تنها تا روزی بر زبان میرانند که زندگیشان بر وفق مراد باشد، ولی اگر در محاصره بلاها قرار گیرند و به بوته آزمایش درآیند، معلوم میشود که دینداران حقیقی تعدادشان اندک است».
قطقطانيه - عبور كاروان
كاروان امام حسين (ع) از اين محل عبور كرد. راشدبن يزيد در اين محل از كاروان امام حسين(ع) جدا شد
عذیب الهجانات - تغيير مسير كاروان امام حسين(ع) به طرف كوفه
در محلی به نام عذیب هجانات مسیر کاروان امام حسین به طرف کوفه بهخاطر ممانعتهای حر به سمت کربلا تغییر کرد
منزل عذیب هجانات: رسیدن نامه عبید الله به حرّ و دستور او بر بستن راه حسین (ع) و گماشتن جاسوس برای او
حر، که عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفته بود، یک چند کوشید امام حسین را از سفرش منصرف کند و گفت: «اگر به جنگ و نبرد مبادرت کنی، به یقین تو و تمام افراد خانوادهای کشته خواهید شد، زیرا ابن زیاد و یزید مصمم به قتل تو هستند.
حسین (ع) گفت: «تو مرا به کشته شدن تهدید میکنی؟ … ای حر خوب گوش کن، من در این نبرد که با این نظام ستمکار در پیش گرفتهام، اگر زنده ماندم، پشیمانی ندارم و اگر کشته شوم، قلب و روح هر مسلمان را امروز و فردا با خودم دارم؛ اما تو اگر زنده بمانی، خفت و خوار ماندهای و اگر کشته شوی، نامت به لعنت برده میشود. این است سرنوشت من! و آن است سرنوشت شما!».
البيضه - خطابه امام حسین خطاب به حر و سپاهیان او
«ای مردم! پیامبر فرمود هر کس فرمانروای ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال نموده و پیمانهای خدایی را در هم میشکند، با سنت پیامبر مخالفت میورزد و بر بندگان خدا تعدی و ستم روا میدارد، اگر در برابر چنین حاکمی با عمل یا با سخنش مخالفت نورزد، بر خداوند است که چنین کسی را که به ستم رضایت داده، به همان جایگاهی که آن طغیانگر را میبرد، ببرد».
این سخنان تأثیر عمیقی بر حر و بر شماری از سپاهیان او گذاشت و این آغاز انقلاب درونی حر بود.
ذوحسم - اولين ملاقات با سپاه حر
در اين محل كاروان امام حسين(ع) چادر زده و با سپاه حر ملاقات كردند
حر با هزار سوار به سوی امام آمده بود امام حسین از حرّ پرسید: ”آیا برای یاری ما آمدهای، یا برای جنگ با ما؟“
حر گفت: ”یا ابا عبدالله! به جنگ شما آمدهام“.
حسین (ع) فرمود: ”لا حول ولاقوه الا بالله العلی العظیم“. سپس سخنانی به یکدیگر گفتند. تا آن که ابا عبدالله (ع) گفت: ”اگر رأی شما با نامهیی که فرستادید و با آنچه فرستادگان شما گفتند مخالف است، به همان جایی که آمدهام باز میگردم“.
حر و نیروهایش از بازگشت امام جلوگیری کردند. حرّ گفت: ”ای پسر رسول خدا! راهی را انتخاب کن و برو که نه به کوفه روی و نه به مدینه، تا من نزد ابن زیاد عذری داشته باشم و بگویم حسین (ع) از راهی رفته بود که من او را ندیدم».
شراف - عبور كاروان
اولين تلاقى كاروان امام حسين(ع) با سپاه حربن يزيد رياحى.
حر با هزار سوار به سوی امام آمده بود. وقتی که نزدیک شد، بانگ زد ما تشنهایم، به ما و اسبان ما آب بدهید. امام حسین دستور داد هر چه آب در کاروان دارند، به آنها بدهند و حتی اسبانشان را سیراب کنند
بطن العقبه - اصرار امام حسين(ع) بر ادامه مسير
منزل بطن العقبه که در آنجا چند چاه آب بود، امام دستور داد همه ظرفهای خود را از آب پر کنند و به همراه ببرند.
در این منزل «عمرو» که یکی از بزرگان بنی عکرمه بود از امام خواست و او را قسم داد که به این سفر نرود و به سوی مردمی نرود که نیزهها و شمشیرهای خود را بر ضد او آماده کردهاند.
امام گفت چیزی بر من پوشیده نیست و آنچه خدا مقرر فرموده همان خواهد شد. بخدا سوگند که مرا رها نخواهند کرد، مگر اینکه خونم را بریزند و پس از این جنایت، خدا کسی را بر آنها چیره میکند که آنها را به بدترین خواری دراندازد.
الفاع - عبور كاروان
كاروان امام حسين (ع) از اين محل عبور كرد
زباله - رسیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل به امام حسین (ع)
منزل زباله: امام حسین خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را دریافت کرد
امام بهمحض دریافت خبر قتل مسلم و هانی، جمعی را که همراه او آمده بودند، از این واقعه آگاه کرد و گفت هر کس میخواهد از آمدن با من دست بکشد، هماکنون برگردد که هیچ نوع اجبار و الزامی در این راه پرخطر ندارد. من عهد و پیمانی با شما ندارم و اگر هم داشتم، هماکنون آن را از شما بازستاندم، بروید به راه امن و امان و به راهی که خود خواهان و طالب آن هستید.
بخشی از آن مردم که از ابتدا، به طمع دریافت مال و مقام آمده بودند، به بهانهیی خود را از قافله عقب کشیدند و به راه خود رفتند.
ثعلبیه ـ رؤیای صادقه امام حسین
در منزل ثعلبیه حسین (ع) گفت: «در خواب و بیداری، صدای سروشی را شنیدم که گفت «شما در راه خود شتاب میکنید و مرگ هم شتاب میکند تا شما را به بهشت ببرد». علی اکبر گفت: ای پدر مگر ما بر حق نیستیم و به راه راست نمیرویم؟ حسین گفت آری بخدایی که بازگشت بندگان به جانب اوست، راه راست و حقیقت همان راهی است که ما در آن روانیم.
علی اکبر گفت: پس ای پدر ما را چه باک از مردن!».
زرود - مواجه شدن زهیربن قین با امام حسین
در منزل زرود ـ کاروان امام حسین (ع) با کاروان زهیر بن قین، که او هم در مسیر بازگشت از حج به کوفه بود. مواجه شد
یکی از همراهان زهیر میگوید: «هنگامی که مشغول غذا خوردن بودیم، شخصی از جانب حسین (ع) آمد و گفت: ”ای زهیر بن قین! ابا عبدالله (ع) مرا پیش تو فرستاده است تا به نزد او آیی“. از شنیدن این سخن همه لقمهها را از دست فرو گذاشتند و سکوت همه را فرا گرفت.
دیلم همسر زهیر گفت: ”سبحان الله! ای زهیر پسر پیامبر تو را فرا میخواند و تو نمیروی؟!“
زهیر از جا برخاست و به سوی حسین (ع) رفت و پس از دقایقی با چهره باز و خوشحال بازگشت و دستور داد خیمه او را کندند و وسائل او را نیز بردند و چادر او را نزدیک خیمههای حسین برپا نمودند. آنگاه به همسر خود گفت: ”من تو را طلاق دادم، زیرا دوست ندارم بهخاطر من زحمتی متوجه تو گردد. من تصمیم دارم با حسین (ع) باشم و تن و جانم را فدای او کنم“. سپس اموال و مهریه همسر خویش را پرداخت و او را به پسر عموهایش سپرد».
الشقوق - عبور كاروان
كاروان امام حسين (ع) از اين محل عبور كرد
الخزيميه - عبور كاروان
كاروان امام حسين (ع) از اين محل عبور كرد
الحاجر - کشف نامه امام حسین (ع) به سلیمان بن صرد خزاعی
رسیدن کاروان امام حسین (ع) به منزل حاجر
خبر کشف نامه امام حسین (ع) به سلیمان بن صرد خزاعی توسط گماشتگان ابن زیاد
قیس بن مصهر صیداوی حامل نامه محرمانه امام حسین به سلیمان بن صرد خزاعی از بزرگان کوفه بود. قیس نزدیک کوفه رسیده بود که مأموران ابن زیاد او را شناسایی کردند. خواستند او را بازرسی کند؛ قیس نامه حسین (ع) را بیرون آورد و آن را پاره پاره کرد…
او را نزد ابن زیاد بردند ”ابن زیاد پرسید:“ نامه از جانب کی و به سوی چه کسی بود؟
”گفت:“ از حسین (ع) به جمعی از اهل کوفه بود، که من نامهای آنان را نمیدانم.
”ابن زیاد غضبناک شد و گفت:“ به خدا قسم تو را آزاد نمیکنم تا نام آنان را بگویی، یا بر فراز منبر روی و حسین بن علی و پدرش را دشنام دهی، والا تو را با شمشیر قطعه قطعه میکنم.
”قیس گفت:“ نام آن جماعت را به تو نخواهم گفت، ولی حاضرم بر منبر بروم و حسین و برادرش و پدرش را لعن کنم. ”سپس بر منبر برآمد و پس از حمد خدا و ثنای رسول خدا (ص) درود بسیار فرستاد بر علی بن ابی طالب و حسن و حسین (علیهم السلام) و عبیدالله بن زیاد و پدرش و بر سرکشان بنی امیه را لعنت کرد و سپس گفت:“ ای مردم! من فرستاده حسین (ع) به سوی شما هستم، او در فلان سرزمین است. به سوی او روید و او را یاری کنید».
وادى عقيق - عبور كاروان
كاروان امام حسين (ع) از اين محل كه ميقات اهل عراق بود عبور كرد
الصفاح - عبور كاروان
عبور كاروان امام حسين از منزل الصفاح
التنعیم - ملاقات عبدالله جعفر با امام حسین (ع)
التنعیم: ملاقات عبدالله جعفر با امام حسین (ع) و دادن امان نامه از عمروبن سعید والی مکه به امام حسين، امام حسين(ع)امان نامه را رد كرد.
عزیمت از مکه به سوى كوفه - هشتم ذىحجه سال 60 ه.ق
سوم شعبان سال 60 رسيدن كاروان امام حسين(ع) از مدينه به مكه
ماههای: شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده ـ امام حسین (ع) 4ماه در مکه اقامت میگزیند
تعداد نامه کوفیان به امام حسین (ع) و دعوت ایشان به کوفه، به 12هزار رسید
پس از رسیدن آن همه نامه، هانی بن هانی سبیعی و سعیدبن عبداللّه حنفی با آخرین نامه از کوفه به خدمت امام رسیدند. در آن نامه آمده بود:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
عریضهای است بهمحضر حسین بن علی امیر مؤ منان علیه السّلام
از جانب شیعیان آن حضرت و شیعیان پدر آن جناب علیه السّلام
اما بعد؛ مردم انتظار قدوم تو را دارند و بجز تو کسی را مقتدای خود نمیدانند؛ پس ای فرزند پیامبر بشتاب، باغها سبز شده و میوهها رسیده و زمینها پر از گیاه و درختان سبز و خرم و پر از برگ گردیده؛ پس تشریف بیاور و قدم رنجه فرما، چنانچه بخواهی، به لشکری آراسته و مهیا خواهی رسید.
سلام و رحمت خدا بر تو و بر پدر بزرگوارت باد!».
امام حسین (ع) مسلم بن عقیل را از جانب خود، همراه با نامهای، به کوفه میفرستد
اعزام مسلم بن عقيل به كوفه
امام حسین (ع) در سوم شعبان سال 60 به مکه رسید و در پی دعوتنامه مردم کوفه، مسلم بن عقیل را در پنجم رمضان بهعنوان سفیر به کوفه فرستاد
تلاش محمد حنفیه برای قانع کردن امام حسین (ع) که به سمت عراق نرود و پیشنهاد وی برای رفتن به یمن- پافشاری امام برای حرکت به سمت کوفه
شبی که امام حسین میخواست صبح از مکه خارج شود، محمد حنفیه نزد او آمد و گفت: ”برادر جان! شما میدانید که مردم کوفه با پدر و برادرت مکر کردند و من میترسم که با تو نیز چنین کنند. اگر صلاح بدانی در مکه بمان، زیرا تو عزیزترین و ارجمندترین افراد امت هستی“.
فرمود: ”میترسم یزید بن معاویه بهطور ناگهانی مرا در حرم خداوند به قتل برساند و به این خاطر، هتک حرمت خانه خدا شود“. محمد بن حنفیه گفت: ”اگر از این امر بیمناکی به سوی یمن برو!
امام حسین در پاسخ گفت: باشد در این مورد اندیشه میکنم.
خروج امام حسین (ع) از مکه- 8 ذیحجه
خطابه امام حسین هنگام خروج از مکه، در حالیکه از شهادت مسلم بیخبر است:
«مرگ بر فرزندان آدم حک شده است، چون جای گردنبند بر گردن دختران جوان. من مشتاق دیدن پیشینیان خویشم، همچون اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف. سرزمینی برای کشته شدن من انتخاب شده که به آن خواهم رسید…
هر کس برای جانبازی در راه ما آماده است و از شهادت و ملاقات خداوند خشنود میشود با ما بیاید، زیرا به یاری خدا - انشاء الله - بامدادان از مکه خارج میشویم».
اصرار مجدد محمد حنفیه هنگام خروج امام حسین از مکه و پاسخ حسین (ع)
چون خبر حرکت امام حسین به محمد بن حنفیه رسید، او بهشتاب آمد و گفت:“ برای چه در رفتن شتاب میکنی؟ ”حسین (ع) گفت:“ پس از رفتن تو رسول خدا (ص) در رؤیا دیدم، فرمود: «ای حسین به سوی عراق برو زیرا خدا مایل است تو را کشته ببیند «فإن الله قد شاء ان یراک قتیلا»
محمد بن حنفیه گفت: ”انا لله وانا الیه راجعون. اکنون که برای کشته شدن میروی، این زنها را برای چه با خود میبری؟“
حسین (ع) گفت: «رسول خدا به من فرمود: ”ان الله قد شاء ان یراهن سبایا“ خداوند میخواهد این زنان را اسیر ببیند». محمد بن حنفیه با شنیدن این سخنان وداع کرد و رفت.
نامه امام حسین (ع) به بنیهاشم، هنگام خروج از مکه
«بسم الله الرحمن الرحیم. از جانب حسین بن علی به طایفه بنیهاشم؛ اما بعد… هر کس با من آید بهشهادت میرسد و هر کسی که تخلف کند به پیروزی دست نخواهد یافت. والسلام!».
---------------------------------------------
وقايع در كوفه
---------------------------------------------
مسلم بن عقیل در خانه مختار ثقفی مستقر میگردد
هزاران نفر به مسلم میگروند
مسلم بن عقیل به خانههانی بن عروه، منتقل شده، در آنجا پنهان میشود
لو رفتن هانی و محل اختفای مسلم
محاصرهدار الاماره (ساختمان فرمانداری) برای نجات هانی توسط افراد قبیله مذحج
قیام مسلم بن عقیل
درگیری و نبرد مسلم و اسارت او
8ذیحجه سال 60 هـ ق. قتل مسلم بر بام دار الاماره
دستگیری هواداران امام حسین (ع) در کوفه، توسط حاکم یزید در کوفه عبیدالله بن زیاد
مدينه - 28 رجب 60 ـ حرکت امام حسین (ع) به سوى مکه
كاروان امام حسين(ع) روز 28 رجب سال60 هـ.ق از مدينه به سوى مكه حركت كرد
---------------------------------------------
بازگشت بازماندگان كاروان حسينى به مدينه:
---------------------------------------------
فرود آمدن کاروان در نزدیکی مدینه و فرستادن خبر شهادت امام حسین (ع) و یارانش به مدینه، توسط بشیر بن جذلم
شتافتن مردم مدینه به محل کاروان حضرت زینب (س) خارج از مدینه
خطابه امام سجاد برای مردم مدینه
«… خداوند را بهخاطر بر خورد با گرفتاریها و سختیهای روزگار و داغهای دردناک و گزندهای غمبار و مصیبتهای بزرگ و سخت و بلیات سنگینی که به ما رسید، سپاس میگزارم.
ای مردم! حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود.
... مصیبت ما چقدر بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصایب و سختیها، به ما اجر و رحمت عطا کند، زیرا او قادر و انتقام گیرنده است».
تبعید زینب کبری (س) به مصر به فرمان یزید
وفات زینب کبری، یک سال و نیم پس از واقعه عاشورا در مصر و به روایتی در سوریه
سفر سرخ فام امام حسين(ع)
اولین روز ماه محرم ماه، روز ورود کاروان امام حسین (ع) به دشت داغ کربلاست، کاروانی که میرود تا زیباترین و شورانگیزترین حماسه تاریخ بشری را بیافریند و راه شورش علیه ظلم و بیداد و دجالیت و دینفروشی را در تاریخ هموار سازد. کاروانی که سالارش، پیامبر جاودان آزادی و ادامهدهنده راهش سمبل زن انقلابی، زینب کبری است.
کاروانی که اگرچه در محرم سال61 هجری قمری در کربلا فرود آمد، اما همچنان تا نهایت تاریخ از پویش و حرکت باز نمیایستد و در هر منزل، صلای آزادگی میدهد. کاروانی که در مسیر پر فراز و نشیب قرون و اعصار، همه پویندگان راه رهایی و سعادت انسان را همراه و هدایت کرده و کهکشانهایی از ستارگان تابان را زینت آسمان بشریت کرده است.
ذات العرق - دیدار حسین (ع) با فرزدق شاعر نامدار عرب
پس از رسیدن آن همه نامه، هانی بن هانی سبیعی و سعیدبن عبداللّه حنفی با آخرین نامه از کوفه خدمت امام رسید. فرزدق از کوفه به مکه میرفت، امام از او پرسید از کوفه چه خبر داری، فرزدق گفت: دلهایشان با توست و شمشیرهایشان بر تو. قضا و قدر هم راه خود را از آسمان پیش گرفته و به سوی تو میآید.
حما - مقاومت مردمى عليه سپاه شمر
حما - در شهر حما، سپاه شمر که حامل سرهای اسیران بود، با خشم و مقاومت مردم روبهرو شد
مردم دروازهها را بستند و سوار بر اسبها شدند و آماده پیکار گشتند و گفتند اگر تا آخرین نفر کشته شویم نخواهیم گذاشت که شما به شهر ما وارد شوید. سپاهیان شمر ناچاراز بیرون این شهر گذشتند.
حمص - زد و خورد مردم با سپاهيان ابن زياد
حمص: اهالی به مقاومت برخاستند و زد و خوردی میان آنها با سپاهیان ابن زیاد در گرفت
در این جنگ 26تن از سوارگان سپاه ابن زیاد کشته شدند. مردم حمله کردند که سر مبارک امام حسین را از دست سپاهیان ابن زیادخارج کنند، سپاه ناچار از کنار شهر گذشتندو به سوی بعلبک رفتند.
·