سعید محسن پیش از تأسیس سازمان، یار غار و نزدیکترین مجاهد به حنیف بود. او در ساختن و پرورش اعضای همهجانبه که برنامه و هدف درجه اول سازمان در سالهای 44 تا 47 بود، همسنگ حنیف، نقش داشت. بهعنوان نمونه، در سازمان میگفتند رضا رضایی دست پرورده سعید است. همانقدر که حنیف در مباحث ایدئولوژیک بیش از سایر مباحث مسلط و نو آور بود، سعید در مباحث و تحلیلهای اقتصادی- اجتماعی و اقتصادی- سیاسی مبتکر و عمیق بود. بحث استثمار او، که در جزوهای به همین نام منتشر شد، نشاندهنده ژرف اندیشی کم نظیرش در این باره است.
سعید در عین جدیت و قاطعیت و مدار بالایی که در ذوب در هدف و آرمانش داشت، بسیار خوش برخورد، شوخ، مهربان و صمیمی بود. روح لطیف و قلب رئوفش در عین صلابت، واقعاً شگفتآور بود.
سعید خیلی بیباک بود، میگفتند در دوران سربازی، وقتی در توپخانه اصفهان بوده و برای شلیک توپ با یگانشان به خارج شهر میرفتند، در پایان روز تعدادی گلوله توپ منفجر نشده باقی میمانده است. سعید مسئولیت منفجر کردن این گلولهها را قبول کرده بود. چون ممکن بود جان انسانهایی را که ممکن بود آنها را بردارند، یا کودکانی که با آنها بازی کنند، به خطر بیفتد. دست زدن به این گلولهها اصولاً خطرناک بود. اما سعید با استفاده از علم و علومش در توپخانه، با دقت آنها را در محلی جمع میکرده و با مواد منفجره، نابود میساخت.
سعید در عین جدیت و قاطعیت و مدار بالایی که در ذوب در هدف و آرمانش داشت، بسیار خوش برخورد، شوخ، مهربان و صمیمی بود. روح لطیف و قلب رئوفش در عین صلابت، واقعاً شگفتآور بود.
سعید خیلی بیباک بود، میگفتند در دوران سربازی، وقتی در توپخانه اصفهان بوده و برای شلیک توپ با یگانشان به خارج شهر میرفتند، در پایان روز تعدادی گلوله توپ منفجر نشده باقی میمانده است. سعید مسئولیت منفجر کردن این گلولهها را قبول کرده بود. چون ممکن بود جان انسانهایی را که ممکن بود آنها را بردارند، یا کودکانی که با آنها بازی کنند، به خطر بیفتد. دست زدن به این گلولهها اصولاً خطرناک بود. اما سعید با استفاده از علم و علومش در توپخانه، با دقت آنها را در محلی جمع میکرده و با مواد منفجره، نابود میساخت.
روزی با سعید و چند نفر از بچهها به کوه رفته بودیم. به شکافی رسیدیم که بین دو صخره بلند، به ارتفاع تقریباً 15 متر و عرض نزدیک 150 سانتیمتر بود. سعید پرسید کی حاضر است از این شکاف بالا برود به بالای صخره برسد؟ همه گفتیم خیلی خطرناک است. سعید گفت هر چیزی راهی دارد؛ آنگاه رفت پای صخره و با تکیه دادن دوپایش به دیواره شکاف، شروع کرد به بالا رفتن. با شگفتی و ترس، صعود او را نگاه کردم. پس از چند دقیقه، سعید به بالای صخره رسید و بهمان شکل هم پایین آمد.
سعید در تدوین استراتژی سازمان برای سرنگونی رژیم شاه، نقش تراز اول داشت. پس از شروع عملیات مسلحانهٴ سازمان چریکهای فدایی خلق، یکی از بچهها به او گفته بود: «خوب بود اول ما شروع میکردیم».
سعید پاسخ داده بود: «مهم نیست اول شروع کنیم یا دوم، مهم این است که شروع شده!».